استاد استرالیایی آموزش و پرورش در یادداشتی نوشت: چیزی که میان دانش آموزان با توانایی های کم و زیاد تحصیلی جدایی می افکند و این دو گروه دانش آموز را از یکدیگر جدا می کند؛ اعتقاداتشان درباره ی نقاط ضعف و قدرت خودشان است.
جیو لی، استاد دانشکده آموزش و پرورش دانشگاه نیو ساوث ولز در استرالیا است. حوزه اصلی تحقیقاتی او توسعه روش شناسی با هدف افزایش خواص روان سنجی و قابلیت استفاده از ابزارهای نظرسنجی است که به طور منظم مقالات خود را در مجلات روانشناسی آموزشی منتشر می کند.
وی در مقاله ای با عنوان "Why the most successful students have no passion for school" عقیده عامه مردم در مورد رابطه میان علاقه به تحصیل و موفقیت تحصیلی را به چالش می کشد و عنوان می کند که بر اساس آخرین تحقیقات رابطه میان این دو نزدیک به صفر است و نگرش دانش آموزان به مدرسه و تحصیل منفی است. از نظر او نگرش منفی به تحصیل و نهادهایی هم چون مدرسه می تواند اثرات مخربی بر جامعه داشته باشد که برای جلوگیری از آنها باید درصدد اصلاح نگرش دانش آموزان به مدرسه بربیاییم
عشق و علاقه برای موفقیت لزوما ضروری نیست
لی عنوان می کند که «اکثر مردم اعتقاد دارند برای موفقیت در هر کاری باید شور و اشتیاق زیادی وجود داشته باشد. عشق و علاقه به یک حیطه، چالش ها را لذت بخش تر می کند. به تعبیری دیگر با استقامت داشتن در هر کاری می توان به برتری و تفوق در آن حیطه رسید. با این حال مثال های نقض بسیاری وجود دارد که افراد بدون اشتیاق به حیطه ای در آن به موفقیت دست یافته اند و نمی توان گفت که عشق و علاقه برای موفقیت لزوما ضروری است. یک مثال نقض در این مورد تحصیلات است. همه گمان می کنند که دانش آموزان در تحصیلات خود موفق اند که علاقه شدید به تحصیل دارند اما این تفکر درست نیست.»
جیون لی استدلال می کند بر اساس تحقیقاتش هیچ ارتباطی بین موفقیت تحصیلی دانشجویان و نگرش آنها به تحصیل وجود ندارد. در واقع دانشجویان برای موفقیت تحصیلی نیازی به عشق و علاقه به تحصیل ندارند.
یافته های پژوهش لی از تجزیه و تحلیل های یک پایگاه بین المللی بزرگ مقیاس داده به نام برنامه ریزی برای ارزیابی دانش آموزان (PISA) استنتاج شده است.
سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) هر سه سال یکبار داده ها را جمع آوری و به روز می کند. چنین داده هایی هم چون گنجی است که اطلاعاتی بی نظیر را به محققان می دهد؛ اطلاعاتی که به محققان کمک می کند تا از نظرات دانشجویان نسبت به تحصیلاتشان در سراسر جهان اطلاع پیدا کنند.
لی در یاددااشت خود با استناد به این آمار مینویسد: «در تازه ترین ارزیابی های (PISA) 72 کشور در آزمون مطالعه، ریاضیات و علوم همراه با پرسشنامه در مورد نگرش ها، باورها، عادات یادگیری و مانند آن، به نمایندگی از دانش آموزان 15 ساله در سراسر دنیا شرکت کرده اند. در بررسی های قبلی چهار گزینه ساده برای اندازه گیری نگرش دانش آموزان نسبت به مدرسه مورد استفاده قرار می گرفت:
الف: مدرسه برای آموزش مهارت های زندگی در دوران بعد از تحصیل کمک کمی می کند.
ب: مدرسه رفتن فقط اتلاف وقت است.
ج: مدرسه اعتماد به نفسم در تصمیم گیری ها را افزایش می دهد.
د: مدرسه همه ی چیزهایی را به من آموزش می دهد؛ که در یک شغل می تواند مفید و البته مورد نیاز باشد.
براساس یافته ها، نتیجه معکوس بود و همبستگی ساده و مستقیم بین پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و نگرش به مدرسه نزدیک به صفر بود. این نتیجه خلاف قاعده بود و در 2003، 2009 و 2012 هم تکرار شد و هیچ تفاوتی بین دانش آموزان با زمینه های اقتصادی- اجتماعی متفاوت وجود نداشت. جنسیت و توسعه یافتگی تاثیری بر نتایج نداشتند. فقط 2 درصد از عملکرد ریاضیات در (PISA) با نگرش دانش آموزان نسبت به مدرسه در 62 کشور توضیح داده شد. از نظر لی "این بدان معنی است که در بیشتر کشورها تحصیل برای دانش آموزان با توانایی بالای تحصیلی در راس توجه شان نیست و در واقع اصلا برایشان مهم نیست. به طور مشابه دانش آموزان با توانایی هایی کمتر در تحصیل لزوما نظرات پست و پایینی به تحصیل ندارند پس به سادگی می توان گفت هیچ ارتباطی بین این دو وجود ندارد. این نتایج سوالات جذابی را در زمینه انگیزش ایجاد می کند. اگر واقعا هیچ رابطه ای بین پیشرفت تحصیلی و نگرش به آن وجود ندارد؛ پس چه انگیزه ای دانش آموزان زرنگ و باهوش را به سمت موفقیت تحصیلی می کشاند؟ قطعا ان انگیزه شور و اشتیاق فراوان نسبت به مدرسه نیست.»
چرا دانشآموزان زرنگ، در درس موفق میشوند؟
پس چه انگیزه ای دانش آموزان زرنگ و باهوش را به سمت موفقیت تحصیلی می کشاند؟
به نظر لی «پاسخ را باید از درون دانش آموزان جست. تحقیقات دیگری که براساس (PISA) انجام شده اند؛ چیزی که میان دانش آموزان با توانایی های کم و زیاد تحصیلی جدایی می افکند و این دو گروه دانش آموز را از یکدیگر جدا می کند؛ اعتقاداتشان درباره ی نقاط ضعف و قدرت خودشان است. متغیرهای روان شناختی فردی مانند خودکارآمدی، اضطراب و لذت بردن از یادگیری به خودی خود 15 تا 25 درصد تغییر در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را تبیین می کند. در مجموع تحقیقات نشان می دهند که دانش اموزانی که توانایی و شناخت بیشتری نسبت به حل مسائل و مشکلات شخصی شان دارند؛ به مراتب در تحصیل جلوتر هستند و درک و شناخت مدرسه در جریان پیشرفت تحصیلی لزوما مهم نیست. این موضوع خود می تواند یک مشکل تلقی شود چراکه نگرش دانش آموزان به مدرسه به دلایل متعددی باید مهم تلقی شود: اگر دانش اموزان فواید و اثرات مستقیم تحصیل شان را نبینند؛ اگر به نظر آنها مدرسه در برآوردن خواسته ها و انتظارات ناموفق باشد و اگر آنها یادگیری مهارت های تحصیلی را در خارج از مدرسه موفق تر بدانند قطعا این موضوع، بردیدگاه آنها نسبت به نهادهای رسمی در مراحل بعدی زندگی شان تاثیرخواهد گذاشت. در واقع بسیاری از افراد نسبت به نقش و عملکرد نهادهای رسمی بدبین هستند. بدبینی که ریشه در تجربیات سال های سازنده تحصیل در مدرسه دارد. نهادهای رسمی زندگی شهروندی آنها را شکل می دهد. دانش اموزان نیاز دارند تا برای این جامعه حفظ، بهبود و تقویت داده شوند؛ نه این که از کنترل جامعه خارج شوند و و عملا مطرود شوند. بنابراین باید به دانش اموزان آموزش داده شود تا در نهادهای رسمی خودشان را سرمایه گذاری کنند تا این که نهادهای رسمی را بگسلند و در آنها شرکت نکنند.»

در نهایت لی نتیجه گیری می کند که«پس با این اوصاف چه کاری از دست ما برمی آید؟ بزرگسالان باید در مورد تاثیرات بلند مدت تحصیل در مدرسه بر نگرش ها و عقاید دانش آموزان آگاه و البته مسئول باشند. در این میان، اهمیت بیشتری هم باید به فعالیت های مشارکتی داده شود؛ فعالیت های که از نظر اهمیت با فعالیت های بعد از فارغ التحصیلی رقابت می کنند. در این صورت دانش آموزانی که قادر به دیدن رابطه ی بین زندگی کنونی و آینده ی شان هستند؛ پیامدهای مهمی برای جامعه خواهند داشت و در آینده جامعه نقش مهم و تاثیرگذاری ایفا خواهند کرد.»