تاريخ انتشار : 1396/04/06 - 20:00
كد :255890
"داستان هایی از بازار "
آبلیمو گران و کمیاب شد (قسمت اول)
عطاری که میلیونر شد
حکایت اول :
پدر پول های هزار هزاری
مرحوم شیخ عبدالحسین خوانساری می گوید: در کربلا عطّاری بود مشهور و معروف، مریض شد و جمیع اجناس دکّان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نکرد و جمیع اطباء اظهار نا امیدی از او کردند .
مرحوم شیخ می گوید: یک روز به عیادتش رفتم؛ حالش بسیار سخت بود؛ به پسرش گفت: اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بیاور برای خانه مصرف کنید تا به خوب شدن یا مردن راحت شوم!!
گفتم: این چه حرفی است میزنی؟! دیدم آهی کشید و گفت: من سرمایه ی زیادی داشتم و جهت پولدار شدن من این بود که یک سالی مرضی در کربلا شایع شد که علاج آن را دکتر ها به آبلیموی شیراز دانستند. آبلیمو گران و کمیاب شد. به خودم گفتم: مقداری آبلیمو داری، چیز دیگر ممزوج به او کن، بوی آبلیمو از آن فهمیده می شود؛ آن را به قیمت آبلیموی خالص بفروش تا پولدار شوی!

همین کار را کردم و آبلیمو در کربلا منحصر به دکّان من شد و سرمایه ی زیادی از این مال مغشوش بدست آوردم تا جائی که در صنف خودم مشهور به پدر پول های هزارهزاری شدم (ابوالالفوف یعنی میلیونر).
مدّتی نگذشت که به این مرض مبتلا شدم؛ هر چه داشتم فروختم برای معالجه اما فایده ای نکرده است، فقط همین آخرین کالا بود که گفتم این را بفروشند یا خوب می شوم یا می میرم و از این بیماری خلاص می شوم.
پیامبر اکرم (ص) فرمود :
« کسی که با مسلمانی در خرید یا فروش خیانت نماید و تقلّب کند ، از ما نیست و در قیامت با یهودیان محشور میگردد ؛ زیرا یهودی نسبت به مسلمانان خائن ترین خلقند»
من لایحضره الفقیه ، ج 4 ، ص 14
انتهای پیام/