تاريخ انتشار : 1396/04/19 - 18:25
كد :256010
"داستان هایی از بازار "
کیسه ی از طلا با من دفن کنید !!!
برادرم که از مال مردم ثروتی به نا حق جمع کرده بود ، وصیت نمود تا در موقع مرگش کیسه ای پر از طلا همراه او دفن کنم.
چند سال قبل یک نفر از بزرگان و خوانین شیراز را دیدم که متصل انگشت خود را در دهان می گذاشت و مانند کسی که آتش او را سوزانیده باشد ، و بخواهد سوزش انگشتش را با آب دهان تسکین بدهد .
از او پرسیدم سبب این کار چیست ؟ چون خلوت گشت ، گفت : مرا قضیه ای است عجیب ! زیرا برادرم ثروت بسیاری داشت و پول دوست بود و از حق مردم برای خود ثروتی جمع کرده بود و وارثی هم نداشت ، غیر از من . پس در موقع مرگ به من وصیت نمود که کیسه ای پر از طلا دارم ، چون همه ثروتم به تو می رسد این کیسه پر از طلا را همراه با من دفن کن .
چون برادرم مُرد با خودم گفتم به وصیتش عمل کنم ، در حین دفن خودم را به بالای سرش رساندم و کیسه طلا را در گوشه ای از قبر مخفی کردم و از قبر بیرون آمدم . مدتی بعد این قضیه را با علما در میان گذاشتم ، آنها گفتند : کارت خلاف شرع بوده است ، آن پول ها را باید به فقرا و مساکین میدادی و خیرات و مبرّات برای برادرت می نمودی.
به پیش قبر کن رفتم ، به دروغ گفتم که هنگام دفن کیف اسنادم از بغلم رها شده و میخواهم قبر را بشکافی و من پائین بروم و کیف را بردارم . قبر کن خاک ها را کنار ریخته و سنگ لحد را برداشت ، به سراغ کیسه رفتم دیدم کیسه خالی می باشد ، با خودم گفتم ای وای موش ها تمام پول سکه ها را برداشته اند ، اما بعد با خودم اندیشیدم که موش عقلش نمی رسد که در کیسه را باز کند و هیچ جای کیسه پاره هم نشده بود ، پس کفن را از روی صورت برادرم کنار زدم ، ناگهان دیدم سکه ها روی صورت او چیده شده ، با دقت تر که نگاه کردم متوجه شدم سکه های طلا به تمام اندام او چسبیده شده ، دست بردم که طلا ها را از پیشانی او بردارم ، دیدم چنان داغ بود که گویا انگشتم را عقرب زده و دستم نیش خورده . دیدم طلا ها به درون گوشت او فرو رفته و متصل به استخوانش گردیده است .
( ای وای از حرام خواری ، پول حرامی که در اثر کم کاری و حقه بازی و سرقت و احتکار ، کلاه برداری و گرانفروشی و تقلب و دروغ .... حاصل و عاید شود عذابی بسیار دردناک خواهد داشت مگر تا فرصت هست توبه نمائیم و به صراط مستقیم برگردیم )
بله پس به هر حال که بود از قبر بیرون آمدم و قریب به 20 سال است که گویا انگشتانم با آهن تاخته شده و سرخ شده و آنچه هم اطبا هر چه معالجه نمودند فایده نبخشید و شب و روز ، آرامش را از من گرفته و از شدت سوزش انگشتانم را متصل در دهانم می گذارم تا بلکه بتوانم از درد سوزش آن قدری در آرامش باشم .
امام صادق (ع) به ابی بصیر فرمودند :
مَن اَكَلَ مِن مالِ اَخيهِ ظُلماً وَ لَم يَرُدَّهُ اِلَيهِ اَكَلَ جَذوَةً مِنَ النّارِ يَومَالِقيامَةِ
کسی که مال برادرش را به ظلم بخورد و به او برنگرداند در قیامت قطعه ای از آتش جهنم را خواهد خورد .
وسائل الشیعه ، ج 16 ، ص 53 / کافی ، ج 2